خدا بیامرزد شریعتی را ...!!!
گاهــــــی حرفهایـــی میزد از جنس دل ...
مسئولیت از” آگاهی و ایمان” به وجود می آید نه از”قدرت وامکان” و هر کسی بیشتر آگاه است ،بیشتر مسئول است
و من و تو چقدر مسئولیم در این بیکران زندگی؟؟؟
خدا رحمتش کند،می گفت:
از فقر می خواهم بگویم ……
فقر همه جا سر میکشد …….
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست ……. فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند …… فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ……
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ….. فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..
فقر ، همه جا سر میکشد ……..
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
و امروز ما چقدر فقیرتر شدیم
نظرات شما عزیزان: